آرام کردن افکار

08:48
افکارِ مفهومی ضروری‌اند. بدون آنها نمی‌توانیم تفاوت بین سیب و هلو یا سایر چیزهایی که در فروشگاه است، را تشخیص دهیم. حتی نمی‌توانستیم این جمله را بفهمیم «لطفاً به من دو بلیط برای تماشای فیلم بدهید.» علی‌رغم اینکه ما در زندگی به افکارِ مفهومی نیاز داریم، آنها می‌توانند ایجاد مشکل کنند. مثلاً برای آنکه در هنگام مراقبه تمرکز کنیم، لازم است همه افکاری که در ذهنمان تکرار می‌شود را ساکت کنیم و پیش‌فرض‌ها را متوقف کنیم.

ساکت کردن ذهن

برای ایجاد تمرکز باید ذهن‌مان را ساکت کنیم. چنانکه، برخی از دستورالعمل‌های مراقبه توضیح می‌دهند ما به حالت ذهنیِ طبیعی‌تری دست می‌یابیم. مسلماً ما ادعا نمی‌کنیم که باید ذهنی کاملاً خالی ـ مثل ذهن یک زامبی داشته باشیم، یا مثل رادیویی که خاموش شده. بهتر است بخوابیم تا در چنین حالتی باشیم! هدف این است که همه حالت‌های آزاردهنده ذهن را ساکت کنیم. احساسات خاص بسیار آزاردهنده‌اند، مثلاً مضطرب یا نگران بودن، یا ترسیدن، هدف ما این است که این احساسات را آرام کنیم.

وقتی ذهنمان را آرام می‌کنیم، آن حالت ذهنی که کسب می‌کنیم بسیار روشن و توأم با هشیاری است، این حالتی است که می‌توانیم عشق و درک متقابل را در آن ایجاد کنیم یا نسبت به همه محبّت داشته باشیم. این به آرامش عمیق نیاز دارد، البته دست یافتن به چنین حالتی محدود به عضلات بدن نیست باید همه اضطراب‌های ذهنی و عاطفی که می‌تواند مانع از محبّت طبیعی و صاف بودن ذهن ‌شود را متعادل کنیم.

بعضی از مردم درباره مراقبه با نوعی سوءتفاهم مواجه‌اند، تصور آنها این است که باید فکر کردن را متوقف کنیم. مراقبه به توقف همه اندیشه‌های غیرضروری و بی‌حاصل مثل افکار منحرف‌کننده درباره آینده (مثلاً شام چی بخورم؟)  یا افکار منفی ( تو دیروز مخصوصاً نسبت به من بدرفتاری می‌کردی. تو آدم وحشتناکی هستی!) همه اینها زیرمجموعه  سرگردانی ذهن و افکار آزاردهنده‌اند.

کسب ذهنی ساکت فقط یک ابزار است، این هدف نهایی ما نیست. وقتیکه ذهنی ساکت‌تر، واضح‌تر و بازتر داشته باشیم، می‌توانیم از آن به‌طوری سازنده استفاده کنیم. می‌توانیم از آن در زندگی روزمره استفاده کنیم و حتی در حالت مراقبه با ذهنی آرام می‌توانیم درک بهتری از وضعیت زندگی‌مان داشته باشیم و به مسائل مهمتر فکر کنیم. مثلاً من در زندگی‌ام چه کاری انجام داده‌ام. این رابطه مهم در زندگی من به کجا ختم خواهد شد؟ آیا این رابطه‌ای سالم است یا نه؟ ما می‌توانیم از خودمان انتقاد کنیم ـ به این می‌گویند خودآزمایی. برای آنکه چنین مسائلی را درک کنیم و بتوانیم خودمان را به صورتی سازنده به بوته آزمایش بگذاریم به وضوح ذهن نیاز داریم. ما باید ذهنی آرام و ساکت داشته باشیم و مراقبه ابزاری است که می‌تواند این حالت را برای ما ایجاد کند.

ویدئو: دکتر آلن والیس — «مراقبه برای افراد پرمشغله»
برای خواندن زیرنویس‌ها لطفاً روی آیکن «سی سی» که در گوشه سمت راست پایین صفحه ویدئو می‌باشد کلیک کنید. برای عوض کردن زبان زیرنویس، لطفاً روی آیکن «تنظیمات» و پس آن روی «زیرنویس‌ها» کلیک کنید و زبان مورد نظرتان را انتخاب کنید.

حالت‌های مفهومی و غیرمفهومی ذهن

بسیاری از متون بودایی به ما می‌آموزند که از افکارِ مفهومی رها شویم و در حالت غیرمفهومی بمانیم. اول اینکه این دستورالعمل شامل همه انواع مراقبه نمی‌شود. این مربوط به مراقبه‌های پیشرفته است که بر واقعیت متمرکز می‌شوند. به ‌هر حال یک نوع درک مفهومی وجود دارد که همه انواع مراقبه سعی می‌کنند آن را کنار بگذارند. اما برای درک انواع مفاهیم که در متون مراقبه به آنها پرداخته می‌شود، لازم است بفهمیم که منظور بودیسم از «مفهوم» چیست.

منظور از افکار مفهومی فقط صدایی که در سرمان است نمی‌باشد

برخی از مردم فکر می‌کنند که منظور از افکار مفهومی صداهایی است که ناشی از افکار ماست و هر روز از سرمان می‌گذرند ـ به این افکار «صدایی در سرمان»  گفته می‌شود ـ و غیرمفهومی شدن به معنی آن است که این صداها را خاموش کنیم. ساکت کردن این صداها ابتدای کار است ـ شروعی بسیار مهم ـ و اولین قدم. این بخشی از ساکت کردن ذهن از افکار غیرمعمول آزاردهنده است. باید آنها را غیرمفهومی بدانیم، افکار مفهومی و درک درست آنها مباحثی جداگانه‌اند. در اینجا به این مورد نمی‌پردازیم.

برای آنکه گره از پیچیدگی افکار مفهومی بگشاییم باید تفاوت بین این که چیزی را در فکرمان بیان کنیم با این که چیزی را درک کنیم، بدانیم. ما می‌توانیم چیزی را بدون درک آن و یا با درک آن در افکارمان بیان کنیم. مثلاً می‌توانیم در ذهنمان به یک زبان خارجی دعا کنیم، بدون آنکه معنی آن را بفهمیم یا اینکه آن را بفهمیم. همچنین می‌توانیم چیزی را بفهمیم بدون آنکه آن را در ذهنمان بگوییم، یا اینکه آن را در ذهنمان ذکر کنیم مثل احساس عاشق شدن.

بحث حالت‌های مفهومی و غیرمفهومی در مراقبه عبارت از درک کردن یا درک نکردن چیزی نیست. در مراقبه، و همچنین در زندگی روزانه باید سعی کنیم که حالت ادراک را، چه مفهومی باشد و چه غیرمفهومی و چه آن را در ذهنمان بیان کنیم یا نه، حفظ کنیم. گاه به بیان آوردن چیزی مفید است؛ گاه نه تنها مفید نیست بلکه لازم هم نیست. مثلاً بستن بند کفشتان: شما می‌دانید چگونه بند کفشتان را ببندید. آیا لازم است آنچه با هر بند انجام می‌دهید را به بیان آورید؟ در واقع، لازم نیست، فکر می‌کنم حتی برای بسیاری از ما توصیف اینکه چگونه بند کفشمان را می‌بندیم دشوار باشد. به هر حال، ما درکی از آن داریم. بدون درک آن، نمی‌توانیم در زندگی کاری انجام دهیم، اینطور نیست؟ حتی نمی‌توانیم در را باز کنیم.

از دیدگاه‌های بسیاری، بیان کردن به ما کمک می‌کند؛ ما به بیان نیاز داریم تا بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. اما وقتیکه به چیزی فکر می‌کنیم لازم نیست آن را در ذهنمان بیان کنیم. باید توجه داشته باشیم که به کلام آوردن اتفاقی طبیعی است، این به آن معنی است که می‌توان آن را به‌طور مفید یا مخرب به کار برد. برخی از انواع مراقبه با به‌کلام آوردن فکر همراه است. مثلاً وقتی منتراها را در ذهن تکرار می‌کنیم، این نوعی از به بیان آوردن است که نوع خاصی از ریتم یا انعکاس را در ذهن ایجاد می‌کند. آن نوع خاص ریتم بسیار مفید است، به ما کمک می‌کند تا بر حالت‌های خاص ذهن متمرکز بمانیم. مثلاً برای ایجاد شفقت و عشق منترای ام مانی پادمه هوم را تکرار می‌کنیم، تکرار این منترا تمرکز ذهن در حالت شفقت و عشق را افزایش می‌دهد. البته می‌توانید بر حالت عشق متمرکز بمانید بدون آنکه چیزی بگویید. پس بیان کردن به خودی خود مشکلی ایجاد نمی‌کند. البته این نکته قابل ذکر است که باید تکرار حرف‌های بیهوده را در ذهن‌مان ساکت کنیم.

افکار مفهومی به معنی قرار دادن چیزها در جعبه‌های ذهنی است

اگر بحثِ مفهومی با بیان یا درک چیزی مرتبط نیست، پس چیست؟ ذهن مفهومی چیست؟ آنجا که آمده است باید از آن رها شویم به چه چیزی ارجاع دارد؟ آیا این دستورالعمل به همه حالت‌ها و سطوح مراقبه و زندگی روزانه ما مربوط می‌شود؟ توضیح این نکات بسیار مهم است.

ذهن مفهومی به معنی اندیشیدن در دسته‌بندی‌های مشخص است. یعنی افکارمان را در «جعبه‌های» مشخصی قرار دهیم، مثلاً «خوب» یا «بد»، «سیاه» یا «سفید»، «سگ» یا «گربه».

حال، وقتیکه برای خرید می‌رویم لازم است که بتوانیم بین سیب و پرتقال یا بین میوه رسیده یا میوه نارس تمایز قائل شویم. در مواردی که به زندگی روزانه مرتبط است، دسته‌بندی کردن ذهن کار دشواری نیست. اما دسته‌بندی‌های دیگری نیز وجود دارد که رعایت کردن آنها مشکل است. یکی از آنها «پیش‌ فرض» نامیده می‌شود.

مثالی برای پیش فرض می‌زنم: من انتظار دارم که تو همیشه نسبت به من واکنش منفی داشته باشی. تو آدم وحشتناکی هستی زیرا در گذشته این کار یا آن کار را کردی و حال من پیش‌بینی می‌کنم که تو همان رفتار را داشته باشی. در هر شرایطی که باشد تو همانطور رفتار خواهی کرد، تو همان آدم وحشتناک خواهی ماند.» ما این پیش‌فرض را داریم که این فرد وحشتناک است و نسبت به ما همان رفتار را خواهد داشت ـ این پیش فرض است. ما در ذهنمان آن فرد را در جعبه «آدم‌های وحشتناک» قرار می‌دهیم. و البته، او همیشه نسبت به من رفتار وحشتناکی خواهد داشت، پس از آن فاصله زیادی بین ما و آن فرد ایجاد می‌شود. پیش فرض ما بر ارتباط ما با او تأثیر خواهد گذاشت. پس پیش فرض حالتی از ذهن است که ما دسته‌بندی کرده‌ایم، ما چیزها را در جعبه‌های ذهنی قرار می‌دهیم.

غیرمفهومی بودن

سطوح بسیاری از غیرمفهومی وجود دارد اما وقتیکه شرایط خاصی پیش می‌آید فقط یکی از آن سطوح در اختیار آن شرایط قرار می‌گیرد. البته، این به آن معنی نیست که باید همه ادراک مفهومی را کنار بگذاریم. مثلاً اگر سگی تعداد زیادی از افراد را گاز گرفته، اگر آن سگ را در دسته‌بندی «سگی که گاز می‌گیرد» قرار دهیم همیشه مراقب آن سگ خواهیم بود. وقتی به آن سگ نزدیک می‌شویم به‌طور منطقی مراقب او هستیم. اما این پیش‌فرض را که « این سگ حتماً من را گاز می‌گیرد به آن نزدیک نمی‌شوم» را نخواهیم داشت. تعادل ظریفی بین پذیرفتن شرایطی که پیش خواهد آمد و پیش فرضی که مانع از تجربه کردن می‌شود وجود دارد.

سطح غیرمفهومی که در همه انواع مراقبه‌ها به آن نیاز داریم، عبارت است از ذهن آزاد از پیش فرض‌ها

یکی از مهمترین دستورالعمل‌ها این است که بدون هیچ انتظار و نگرانی مراقبه را انجام دهیم. پیش فرض‌ در مورد جلسه‌های مراقبه می‌تواند این باشد که جلسه‌های مراقبه به‌طور عالی و بدون نگرانی نسبت به اینکه پاهایتان آزرده می‌شود، برگذار شوند. یا فکر کنید: «من موفق نمی‌شوم.» آن افکار توأم با انتظارات و نگرانی‌ها نوعی پیش فرض است، چه آن را در ذهنتان بیان کنید یا نه. این افکار، مراقبه‌های شما را در جعبه‌ها یا دسته‌بندی‌های ذهنی «تجربه فوق‌العاده» یا « تجربه دردناک» قرار می‌دهد. یک رویکرد غیرمفهومی نسبت به مراقبه آن است که آنچه پیش می‌آید را بپذیریم و با آنها براساس دستورالعمل‌های مراقبه برخورد کنیم بدون آنکه نسبت به آن شرایط قضاوت کنیم.

ویدئو: خاندرو رینپوچه — «تمرینی برای مبتدیان»
برای خواندن زیرنویس‌ها لطفاً روی آیکن «سی سی» که در گوشه سمت راست پایین صفحه ویدئو می‌باشد کلیک کنید. برای عوض کردن زبان زیرنویس، لطفاً روی آیکن «تنظیمات» و پس آن روی «زیرنویس‌ها» کلیک کنید و زبان مورد نظرتان را انتخاب کنید.

خلاصه

بدون درک انواع متفاوت افکارِ مفهومی، می‌توانیم اشتباهاً تصور کنیم که اینها برای انجام مراقبه یا زندگی روزانه مضرند. در بیشتر مراقبه‌ها لازم است که صدا را در سرمان ساکت کنیم و همه پیش‌فرض‌ها را کنار بگذاریم. اما این شامل کسانی است که مراحل پیشرفته مراقبه را انجام می‌دهند. لازمه درک چیزی، چه در مورد مراقبه باشد یا بجز آن، این است که آن را در دسته‌بندی‌های ذهنی قرار دهیم، چه آن را بیان کنیم یا نه. 

Top